کد مطلب:149478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

عنصر تبلیغ در نهضت حسینی
1. نهضت حسینی نهضتی متشابه است [1] و ذو وجوه و عمیق و چند جانبه و چند بعدی و چند لایه است. یكی از وجوه و ابعاد این است كه تبلیغ است. هم امتناع و تمرد و عصیان و سرپیچی است (از نظر امتناع از بیعت)، هم جهاد است، هم امر به معروف و نهی از منكر است، هم اتمام حجت است (از نظر دعوت كوفیان) و هم تبلیغ است، ابلاغ پیام رسان و ندای اسلام است به جهان و جهانیان.

2. مشكلات رساندن پیام اسلام در عصر جدید كه هزاران پیام از ناحیه ی هزاران مركز - از مراكز شهوانی جنسی اقتصادی گرفته تا مراكز فكری سیاسی - به مردم احاطه كرده است.

3. جنگ تبلیغاتی نیازمند به هماهنگی نیروها، مهارت، تاكتیك، جبهه گیری، تشكیلات، فرماندهی و انضباط است.


4. چون شكل جنگ به خود می گیرد، اصل «و اعدوا لهم ما استطعتم» [2] در اینجا نیز حكمفرماست. البته تبلیغ از جنبه ی مردم و پیامگیرها جز یك ابلاغ دوستانه نیست ولی از نظر خنثی كنندگان و تبلیغات مخالف، جنگ است.

5. شرایط چهارگانه ی موفقیت یك پیام:

الف. غنا و قدرت محتوا (غنای منطقی، غنای احساسی، غنای عملی). به عبارت دیگر قابل جذب بودن برای عقل و برای دل، و دیگر قدرت بر حل مشكلات زندگی. اینجاست كه راز اصلی پیشرفت اسلام را با نداشتن دستگاه تبلیغی، در مقابل اكثریتها مانند مسیحیت، و اقلیتها مانند یهودیت و فرقه ی پوشالی بهائیت باید به دست آورد.

ب. امكانات از نظر وسائل و ابزارهای تمدن، و دیگر شرایط اجتماعی محیط كه «سنگ را بسته سگ رها كرده» نباشد.

ج. متد تبلیغ، در مقابل متد تحقیق، متد تعلیم (تعلیم مسائل علمی، و اما تبلیغ مربوط است به هدفهای اجتماعی و معنوی) متد یادگیری و بهره گیری از هوشو حافظه، متد كتابداری، متد مدیریت.

د. صلاحیت فنی و اخلاقی پیام رسان.

6. اولین مطلب این است كه استفاده از تبلیغ در نهضت حسینی آنوقت درست است كه عامل نهضت را تنها امتناع از بیعت ندانیم. استفاده از تبلیغ با دو عامل دیگر یعنی اجابت مردم كوفه برای در دست گرفتن زمام امور، و دیگر امر به معروف و نهی از منكر جور می آید، و البته از زمان سقوط كوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبلیغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهی از منكر.

خروج امام از مدینه به مكه و اقامت در مكه در ماههای شعبان تا ذی الحجه كه ایام عمره و سپس حج است، به نظر نمی رسد كه به خاطر این بوده كه دشمن احترام حرم امن الهی را حفظ می كرد، بلكه به سه علت دیگر بوده است: یكی اینكه نفس مهاجرت ارزش تبلیغاتی داشت و تكاندهنده بود و ندای امام را بهتر می رساند و این خود اولین ژست مخالفت و امتناع بود. دوم اینكه در مكه تماس بیشتری با افراد نواحی مختلف ممكن بود. سوم اینكه مكه را انتخاب كردن علامت امنیت نداشتن بود گو آنكه در آنجا هم [امام] امنیت نداشت.


7. خروج امام از مكه در روز «ترویه» یعنی روز هشتم ذی الحجه كه روز حركت به منی و عرفات است ارزش تبلیغی تكاندهنده تری از خود اقامت در مكه داشت. و از نظر رساندن پیام اسلام، این پشت كردن به كعبه ی تسخیر شده ی امویان و حجی كه گرداننده اش دستگاه یزیدی بود - حجی كه ظاهرش اسلامی و روحش جاهلی بود - نشان داد كه اسلام این صورت خالی نیست كه خاطرها آسوده باشد، معنی و حقیقت است كه به خطر افتاده است.

8. سومین ژست تبلیغاتی و بلكه تاكتیك تبلیغاتی آن حضرت این بود كه اهل بیت و كودكان خود را نیز همراه خود آورد، و به این وسیله در واقع خود دشمن را ناآگاهانه استخدام كرد كه حامل یك عده مبلغ برای امام حسین و برای اسلام حسینی علیه یزید و اسلام یزیدی باشد و این یكی از مهمترین عناصر تبلیغی نهضت امام است.

9. چهارمین تاكتیك تبلیغی ابا عبدالله نشان دادن مروت و انسانیت در همه ی خلال حادثه بود - از بین راه تا دهم محرم - از قبیل آب دادن به دشمن و ابتدا به جنگ نكردن.

10. پنجمین تاكتیك، ایجاد صحنه هایی برای رساندن بهتر [پیام خود] و رنگ آمیزی ها از قبیل پاشیدن خون شیرخوار به آسمان كه «عند الله أحتسبه» [3] سر و روی خود را با خون خود مخضب كردن كه اینچنین می خواهم خدا را ملاقات كنم. در مورد صحنه ها قصه ی دست به گردن كردن با قاسم، حبیب بن مظاهر، عجبا چقدر صحنه های طبیعی شكل مصنوعی دارد! از این جهت نظیر استعداد آهنگ پذیری آیات قرآن است.

11. آنچه امروزه به ما الهام می بخشد، قلمهای كسانی كه اسلام را روی كاغذها توصیف كرده اند نیست، بلكه قلمهای كسانی است كه با خون خود خطوط برجسته ی اسلام را بر روی بدنهای خودشان، بر پیشانیشان، بر فرق شكافته شان (و قتل فی محرابه لشدة عدله) [4] بر روی دانه دانه موهای مقدس محاسنشان، بر روی سینه و قلبشان، بر پیشانی شكسته شان، بر دندان شكسته شان، بر رگهای گردنشان نوشته اند.

چقدر اشتباه است كه ما با جمله ی «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» [5] ارزش شهید و شهادت را پایین بیاوریم.


آری آنچه الهام بخش امروز ماست آن قلمها نیست، آن جانبازیهای تاریخی و آن خونهای بر زمین ریخته است، آن سرگذشتهای نورانی است. پیام اسلام را جهادها، هجرتها، فداكاریها، جانبازیها به جهان رسانده است.

12. گویی سیدالشهداء در خونین ساختن و رنگ قرمز دادن به نهضت تعمد خاصی داشته است - و به قول مرحوم آیتی - چون رنگ قرمز ثابت ترین و لااقل نمایان ترین رنگهاست. خلاصه در عاشورا نوعی عمل رنگ آمیزی دیده می شود.

خود مسأله ی اینكه داغترین سخنان امام بعد از یكطرفه شدن و قطع امید موفقیت است یك مطلب است، امر نكردن خاندان به رفتن از آنجا و اجازه دادن و بلكه تشویق كردن به شهادت مطلب دیگراست، استنصار برای شهادت مطلب دیگر است، اجازده دادن به حر همین طور، شب عاشورا رفتن حبیب میان بنی اسد همین طور.

13. كارهای عجیب و رنگ آمیزی ابا عبدالله نهضت را به رنگ خون:

الف: ابصار العین صفحه ی 15 (پس از استغاثه و گریه ی زنان و آمدن برای ساكت كردن آنها):

و أخذ طفلا له من ید اخته زینب فرماه حرملة أو عقبة بسهم فوقع فی نحره (نحر الطفل) - كما سیأتی فی ترجمته - فتلقی الدم بكفه و رمی به نحو السماء و قال: هون علی ما نزل بی أنه بعین الله [6] .

ب. ص 15:

ثم جرد سیفه فجعل ینقف الهام و یوطی الاجسام؛ و رماه رجل من بنی دارم بسهم فأثبته فی حنكه الشریف فانتزعه و بسط یدیه تحت حنكه، فلما امتلأنا دما رمی به نحو السماء و قال: اللهم انی أشكو الیك ما یفعل بابن بنت نبیك [7] .


ج. ص 16:

و جعل ینوء برقبته (بركبته) و یكبو فطعنه سنان فی ترقوته، ثم انتزع السنان فطعنه فی بوانی صدره، و رماه سنان [8] أیضا بسهم فوقع فی نحره، فجلس قاعدا و نزع السهم و قرن كفیه جمیعا حتی امتلأنا من دمائه فخضب بهما رأسه و لحیته و هو یقول: هكذا ألقی الله مخضبا بدمی مغصوبا علی حقی. [9] .

14. گفتیم همان طور كه قرآن كریم در عین اینكه شعر نیست آهنگ پذیر است آنهم آهنگهای مختلف، آنهم هر آهنگی متناسب با آیاتی و متناسب با معانی آن آیات- آنچنانكه طه حسین در مرآة الاسلام (آئینه ی اسلام، ترجمه ی مرحوم آیتی) بیان كرده است - جریان حادثه ی كربلا نیز شبیه پذیر یعنی نمایش پذیر است و سوژه ی فراوان دارد و با اینكه یك حادثه ی واقعی و طبیعی است آنچنان صورت گرفته كه گویی خواسته اند با آن یك نمایشنامه تهیه كنند. اكنون می گوییم این پرسوژه بودن و شبیه پذیر بودن معلول یك چیز دیگر است و آن این است كه گویی در حادثه ی كربلا بنا بوده است كه اسلام در همه ی ابعادش و همه ی جنبه هایش تجلی كند و به عبارت دیگر عملا و واقعا - نه ظاهرا و برای تماشای دیگران - تجسم داده شود و به مرحله ی عمل در آید.

مسأله ی تجسم دادن فكر گاهی صرفا نقش است و شكل است و صورت است و نمایش است، یعنی بی روح است و به بازی گرفتن خیال است؛ مثل آنچه آقای راشد نقل می كرد كه در یكی از موزه های خارجی مجسمه ی زنی فوق العاده زیبا را بر روی تختی دیده بود كه جوانی در حالی كه نشان می داد قبلا هماغوش زن بوده است،


در حالی كه یك پا را به پایین گذاشته و رو گردانده بود در حال فرار بود و خود جوان نیز فوق العاده زیبا بود. گفتند: این، تجسم فكر افلاطون است كه هر عشقی پس از رسیدن تبدیل به بیزاری می شود و معشوقها در اثر وصال منفورها می شوند.

ولی این تجسم یك تجسم بی روح بود. در اسلام تجسمهای زنده و روحدار و جاندار و واقعی است. حادثه ی كربلا یك تجسم است از اسلام در همه ی جنبه ها اما جاندار و روحدار.

حادثه ی امام حسین گویی برای ایجاد یك نمایش حماسی و پرخاشگری و تراژدی و وعظی و عشق الهی و مساوات اسلامی و عواطف انسانی، همه در آخرین اوج، به وسیله ی قهرمانهای مختلف از پیر و جوان، زن و مرد، آزاد و برده و یا آزاد شده، بالغ و كودك به وجود آمده و همه ی ابعاد اسلام را هم نشان می دهد؛ هم توحید و عرفان و عشق الهی و تسلیم و رضا و نرد محبت با حق باختن و پاكبازی با خدا، و هم در عین حال جنبه ی اعتراض و پرخاشگری شدید و همدردی با محرومان، و هم حماسه ی اخلاقی تحرك و تحمس شجاعت و حماسه ی انسانی، و هم وعظ و اندرز و سكون خاص به آن، و هم برابری و مساوات اسلامی، و هم تجلی عالیترین عواطف اخلاقی و اسلامی، مثلا ایثار (داستان ابوالفضل علیه السلام)، فداكاری و سبقت در آن. این است معنی جامع بودن قیام حسینی. اولا از نظر هدف و مقصد و ایده و فكر، حامل همه ی ایده های اصلی اسلام است نه یك جنبه ی خاص. ثانیا از نظر بازی كنندگان و متعهدان به نقش.

من شعرایی نظیر محتشم را نفی كلی نمی كنم، همچنانكه شعرایی مانند عمان سامانی و صفی علیشاه را. اولی تكیه بر جنبه ی تراژدی و مظلومیت كرده است. و دو تای دیگر بر جنبه ی عرفانی و عشق الهی، همچنانكه اقبال لاهوری بیشتر بر جنبه های اجتماعی آن تكیه كرده است. چون این قیام، این حركت، این نهضت (و همه ی این كلمه ها برای نشان دادن این حادثه، كوچك است) همه ی این جنبه ها را داشته است و هر یك از اینها یك بعد از ابعاد و یك لا از چند لای این حادثه است. البته یك حادثه ی توحیدی كامل، جامع همه ی مراتب است.

اما بعد توحیدی و عرفانی: رضی الله رضانا اهل البیت - رضا بقضائك و تسلیما لامرك، لا معبود سواك یا غیاث المستغیثین. اشراق چهره ی آن حضرت در لحظات آخر. حدیث امام سجاد علیه السلام درباره ی بعضی اصحاب. زمزمه ی شب عاشورا و یا معراج حسینی. نماز روز


عاشورا. «عند الله احتسب» ها در همه ی شدائد و مصائب.

اما پرخاشگری: الا و ان الدعی...

و اما بعد حماسی، حماسه آفرینی، مردانگی و شرافت: الموت اولی من ركوب العار، هیهات منا الذلة. ابن ابی الحدید می گوید: سید اهل الاباء (اباة الضیم) [10] . لا اعطیكم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید. ویلكم یا شیعة ال ابی سفیان ان لم یكن لكم دین فكونوا احرارا فی دنیاكم. لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما.


[1] «متشابه» بنابر آنچه آقاي طباطبائي تحقيق كرده اند بيشتر مربوط مي شود به معاني طولي و بطون، كه القرآن عبارات و اشارت و لطائف و حقايق؛ العبارات للعوام، الاشارات للخواص، اللطائف للاولياء و الحقايق للأنبياء. و به عبارت بهتر [نهضت حسيني] نهضتي جامع است. همان طوري كه كلمات، برخي جامع است و برخي نه، كه پيغمبر اكرم فرمود: «اوتيت جوامع الكلم»، نهضتها و حركتها نيز برخي چند معني است و برخي تك معني.

[2] انفال / 60.

[3] [اين را به حساب خدا مي گذارم.].

[4] [و در محراب عبادتش به خاطر شدت عدالتش كشته شد.].

[5] [مركب عالمان از خون شهيدان برتر است.].

[6] [و طفلي از خود را از دست خواهرش زينب گرفت، پس حرمله يا عقبه تيري به سوي وي افكند كه در گلوي طفل جاي گرفت. حضرت خونها را با كف دست خويش گرفت و به طرف آسمان پاشيد و فرمود: آنچه بر سر من مي آيد چون در معرض ديد خداوند است بر من آسان است.].

[7] [سپس شمشير بركشيد و همين طور بر فرق كوفيان مي كوفت و بدنهاي آنها را به زير پا مي گرفت تا اينكه مردي از «بني دارم» تيري به سويش پرتاب كرد كه در زير گلوي شريف حضرتش جاي گرفت. حضرت تير را بيرون آورد و دو دست خويش به زير گلو گرفت و چون از خون پر شدند به سوي آسمان پاشيد و عرض كرد: پروردگارا! من به تو شكوه مي كنم از اينكه با پسر دختر پيامبرت اين گونه رفتار مي شود.].

[8] بعيد نيست كه «سنان» اشتباه باشد و همان «دارمي» است.

[9] [و همين طور كه به زحمت برمي خاست و دوباره به صورت به زمين مي خورد، سنان نيزه اي به گرده ي حضرت زد و سپس نيزه را بيرون كشيد و در استخوانهاي سينه ي حضرت فروبرد. و همين سنان تيري پرتاب كرد كه در گلوي حضرت نشست. حضرت بر زمين نشست و تير را بيرون كشيد، سپس دو دست مبارك به زير خون گرفت تا از خونش پر شد، و با دو دست خون آلود خود سر و صورت خويش رنگين ساخت و در همين حال مي گفت: اين گونه خدا را ديدار مي كنم كه به خونم آغشته باشم و حقم به تاراج رفته است.].

[10] سرور اباكنندگان (كساني كه زير بار زور نمي روند).